جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

دیالوگهای به یاد ماندنی (2)

شب/داخلی: مامان و جانان توی هال منزل پدر پزرگ آماده شده اند که بخوابند.. جانان خانم هی توی جاش تکان می خوره و نمی خواد بخوابه..می خواد بره پیش خاله مهتاب توی اون یکی اتاق..نیم خیز می شه که بره اما مامانش مانع می شه   مامان: اااااااا جانان بخواب دیگه..پانشو..وقت خوابه خاله هم خوابیده جانان: اااااااا مامان چرا نیمیذاری بیدار شم؟ ...
21 دی 1392

ملکه عروسکها

              دختر عمر من است ،به فدایش همه غم های دلم می کشم دست نوازشگر خود بر سر او تا بداند نفس و عشق و دل و دین من است مثل باران خدا زیباست رحمتی است بر دل ویران شده ام نازنینی است که دوستش دارم جون دلم ،عمرم،جانانم فدای همه خوشگلیهات ... فدای همه عشوه هات... فدای همه بلبل زبونی هاست... فدای اون حرف زدنت که عروسکهاتو می چینی و بعدش می گی"وای من چقدر زرنگم" فدای اون کمک کردن های تو بشم که کمک من لباس هارو از ماشین لباسشویی در می آوری و بعد هم دم بند رخت کنارم می ایستی دونه دونه لباسهارو می دی دستم ...
21 دی 1392

شب یلدا

          شب یلدا شب دیدار یار است شب جمع و شب شور و صفا است شب یلدا شب شادیست جانان شب شعر و غزل خوانی است جانان   نقل و نباتم،شیرینی،جانانم دیشب سومین شب یلدای عمرت بود..عزیزترینم امیدوارم همچ شبی توی زندگیت یلدا نباشه واسه من یلداترین شبها،شبهایی است که تو عزیز دلم مریض و ناخوشی..اون شبها جهنمی است برای من..بگذریم مامان از چندروز قبل در تکاپو بود که دیشب به هممون خوش بگذره..آخه اولین یلدا 4نفره مون بودو اولین یلدایی که بود که تنها بودیم خاله وبابابزرگ نبودند بابا جلال خرید کرده بود و منم از عصر خونه را مرتب کردم و هی بهت می گفتم امشب جشن د...
1 دی 1392

عشق منی بابابزرگ

      خانومم،خورشیدم،جانانم دخترم تو بهترینی و بهترین آرزوها رو هم واست دارم.. گلم تو بهترین دختر دنیا بهترین بابابزرگ و بهترین خاله دنیا رو هم داری اینقدر بابابزرگ و خاله عاشقتند که نهایت و حد نداره.. این بابازرگ خوبی که تو داری لنگه نداره...همیشه و هروقت می آید خونه و تو هم اونجا هستی یک چیزی واست خریده..حتی شده یک شکلات کوچیک تا تو را شادکنه.... با اینکه خسته است و مثل قدیما جوون و تر و فرز نیست اما همه کار واسه خوشحال کرد تو می کنه.. تو شبها کنار بابابزرگت می خوابی..اینقدر هواتو داره روتو می اندازه..وقتی آب می خواهی بهت اب می ده واست کارتونها را عوض می کنه تا اونی که  د...
26 آذر 1392

دیالوگهای به یاد ماندنی(1)

      ای بلبل خوش آواز من ای بلبل هم ساز من ای سرو و ای شیرین سخن بیا با من چنگی بزن بیا تا نغمه عشق را صدباره معنایش کنیم خوشگلم،با نمکم،جانانم اینها یک سری از بلبل زبونی و نمک ریزهای شماست خانوم خانومها:   مامان :"جانانم حالت بهتر شده گلم؟" جانان :"آره بترم(بهترم)..حالا دیگه بستنی و دلستر بخورم."   جانان :"مامان ببین چی پیدا کردم!!" مامان :" چی پیدا کردی خوشگلم؟" جانان :"کیکمون(تیرکمون)!!!!"   جانان :"مامان بیا بشین پیشم" مامان :"عزیزم باید نهار درست کنم..بابا جلال از سرکار میاد خسته است میخواد نهار بخوره" جانان ...
22 آذر 1392

برای چشم بیمارت بمیرم

            ترگل خانوم،نازگل خانوم،جانان خانوم چند روز خونه بابابزرگ بودیم خاله کمی سرماخورده بود شما از خاله گرفتی البته هوا هم سرد بود.. خلاصه از شنبه  شب تب کردی و مریض بودی و این دل من آتیش گرفت... مثل همیشه که مریض میشی حسابی مامان شناس شده بودی..حتی با اینکه وقتی خونه بابابزرگی دوست نداری بری بیرون..به خاطر مریضیت وابستگیت به من هم بیشتر شده بود و من می خواستم برم دکتر تو باهام اومدی...   (دردت تو جونم توی مطب تا بابا رفته بود وسایل عمل لبمو بگیره..دکتر کارو شروع کرده بود تو هم شجاع و دلیر نشسته بودی روی صندلی نگاه می کردی....دکتر نگران بود مبادا ب...
20 آذر 1392

نابغه کوچولو

    من نگاهم مات چشمان تو شد شعرهایم شعر چشمان تو شد بی قرار حس چشمانت شدم لحظه هایم رام چشمان تو شد یک دل دیوانه دارم که کنون سرکش آن برق چشمان تو شد من غرورم رنگ چشمانت گرفت آسمان هم رنگ چشمان تو شد گلبرگم،نازنینم،جانانم الهی فدات بشم مادرم،الهی بلا گردونت بشه مامان مسگان،بمیرم واسه اون دوتا چشم درشت مشگیت..بابایی می گه :"این چشکاش خیلی لکه به تو رفته" اره مامانی چشمات به من رفته؟ منم عقل دل و جونم واسه تو رفته دلبرم من هرجوری حساب کنم..هر جوری چرتکه بندازم هرجوری قاپ بریزم باز نتیجه یکسانه ؛تو خیلی باهوشی..نابغه ای حتی بابایی که خیلی دیر این جور موارد را تایید می کنه دیشب اق...
20 آذر 1392

آن دو چشم جاودانه مست

  چشمهایت را از من نگیر ندیدن چشمهای تو ،ندیدن زندگیست و زندگی بدون تو یعنی ندیدن چشمهای تو در دمادم طوفانهای زندگیست نفسم ، جون عمرم جانانم الان که دارمم می نویسم دمه سحره و تو توی خواب نازی هر موقع شب که بر می گردم طرفتو تو را می بینم احساس خوشبختی و خوشحالی همه وجودمو می گیره وقتی اون صورتو ماهتو می بینم،اون چشمهای خوشگلتو که بستی و مژهای بلندتو می بینم اون دست کوچولو چاقالو را می بینم که گذاشتی زیر چونه گرد و خوش تراشت دلم می لرزه وقتی دستاتو تو دستم می گیرم گرمی دستات جون تازه و دوباره بهم می ده همه نگرانی ها از دلم می ره بیرون،اخه تو را دارم که همیشه و همیشه خوشحالم می کنی...
24 آبان 1392

از همه زیباتران زیباتری

  دوستت دارم من ای زیبا پری کز همه زیباتران زیباتری حلقه زلفت به دام ما نشست تو مگر زیباتر از نیلوفری هرکه را در عالم خریدار دلی روی خوبت را منم آن مشتری چشم میگونت عجب حسرت نماست باز دل برد از افسونگری جگر مامان،عشق مامان،جانان مامان درد و بلات تو چشام درد و بلات تو جونم الهی روزی هزاربار بلاگردونت بشم نفسم جونم عمرم دلبرم عروسک قشنگم اینقدر دلبرتر ازقبل شدی..اینقدر دلبرتر از هر انسانی شدی که قابل وصف نیست اینقدر عاشقتم اینقدر مجنونت شدم اینقدر دیوونتم که هیچ معیار و استانداردی واسه سنجش و گفتنش ندارم   اخ اخ با این همه بلبل زبونی که داری با این...
25 مهر 1392