جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

Art Galery 1

  اثر هنری :چیدن جا ادویه ها روی هم   خود این زبان هم اثر هنری هست چرا که در و مروارید ازش می ریزه   اثرهنری: چیدن بالشها روی هم و ساختن اریکه سلطنتی برای خود   اضافه شدن عروسکها به اریکه سلطنتی   آمدن خواهر هنرمند بزرگ به صحنه   جانان خانم هی از این آثار هنری آفرینش می کند و مامان خانم هم هی این آثار را ثبت می کند بر جریده عالم   ...
20 اسفند 1392

دیالوگ های به یاد ماندنی (4)

    روز/داخلی آشپزخانه،جانان علی رغم همه حرفها و تذکرات مامان و بابا، جانان با ظرف های ادویه مامان بازی کرده و یکیشون را شکسته بابا (با عصبانیت): " جانان کار بد کردی،کار بدی کردی،ببین ظرف را شکوندی؟!" جانان (با خونسردی) : " خوب حالا یکی دیگه اشو می خریم"   بعد از این جمله مامان و بابا هر کدام یک جای خونه رفتند که جانان خنده هاشونو نبینه   مامانش فداش بشه بلبل زبون ،شیرین زبون ...
19 اسفند 1392

top model

        مادر فدای این همه خوشگلیت بشه مادر قربونه این فیگور گرفتنت بشه دورت بگردم...بلا گردونت بشم...وایییی واییییی بمیرم واست بمیرم واسه نازت... عاشقتم ...
19 اسفند 1392

دیالوگهای به یاد ماندنی (3)

    داخلی/روز مامان جانان سریع در حال جمع کردن آخرین وسایل هست واسه رفتن به خونه خالینا جانان هم لباس پوشیده و آماده داره بلبل زبونی می کنه..   جانان :"مامان مامانی مامان مسگان" مامان: "جونم،دردت تو سرم" جانان: " اگه گفتی شیر کجا زندگی می کنه؟؟؟ آمریقا"   پی نوشت: آمریقا ترکیبی از آفریقا و آمریکا می باشد. ****************   داخلی /روز جانان خانم که متوجه شده دوباره توی یخچال کره و مربا موجود هست..همچنان که دلش را گرفته و صورتش را جمع کرده که انگاری درد داره..به مامانش می گه:   "مامان مسگان دلم درد می کنه خیلی درد می کنه: مامان: "قربونه دلت برم چیکار کنم دلت خوبه ب...
4 اسفند 1392

ماه بانو

      ماه در میاد که چی بشه می خواد عزیز کی بشه ماه در میاد چی کار کنه؟ باز آسمونو تار کنه نمی دونه تو هستی به جای اون نشستی نمی دونه تو ماهی تو که رفیق راهی   عشقم ،عمرم،جانانم بهت چی بگم؟ بگم نقل و نبات و عسل و شیرینی؟ خوب ازهمه اینها شیرین تری چیکار کنم..وقتی این همه نازتو،دلبری هاتو و عشوه هاتو می بینم مجنون تر میشم ..می خوام سر به بیابون بزنم واست.. هرچقدر هم بغلت می کنم و فشارت می دم و ماچ های محکم محکم می کنم بهت فایده نداره..دلم آروم نمی گیره هرچقدر هم بگم دورت بگردم فدات بشم پیش مرگت بشم..بازم دلم قرار نمی گیره   آخه وقتی...
30 دی 1392

برف بازی در زاینده رود 1

              خانومم ، ماه آسمونم ، جانانم از دیروز حسابی برف بایرده بود و امروز همه جا پر از برف بود..این اولین باری بود که شما برف می دیدی..واسه همین بابا جلال پیشنهاد داد بریم زاینده در واقع کف زاینده رود برف بازی... اینم عکسهاش... دوستت دارم   ...
21 دی 1392