جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

Camping at home

چادر در حیاط:       ***************** چادر در اتاق:     پی نوشت: اواسط اسفند بابا جلال تصمیم گرفت چادر مسافرتیمون را توی باغچه حیاط راه بندازه....و هدف اصلیش هم سرگرم کردن شما دوتا گل دخترش بود....     ...
6 ارديبهشت 1394

من برنده ام،تو فاتح

      باز هم شرط را باخته ام......!!! این بازی را همیشه تو برنده ای. من تا به چشمان تو می رسم همه چیز را فراموش می کنم.........   مقدس من،لطیف ترین،جانانم وقتی می خواهی بری دستشویی یا مثلا به اتاق برسیم یا کاری انجام بدهیم با هم...در واقع مسافتی را با هم طی کنیم...به من میگی مامان بیا با هم مسابقه بدیم بدویم...همیشه تو اول می رسی با خنده به من میگی :"ا مامان تو بازم باختی و من پرنده(برنده) شدم" منم میگم:"آره مامان تو بردی از بس زرنگی"   اما صورتی قشنگم....لبخند می زنم و فکر می کنم با بودن ت...
22 فروردين 1394

دیالوگهای به یاد ماندنی 8

      داخلی،روز جانان خانم بعد از تموم شدن کارتون شاهزاده و قورباغه اومده پیش من و میگه: "مامان ببین تیانا و شاهزاده نوین با هم ازدواج کردن." مامان: "بله عزیزم" جانان: "شرک و فیونا هم با هم ازدواج کردن" مامان: "آره عشقم..من و بابایی هم با هم ازدواج کردیم" جانان (در حالی که متفکرانه سرتکون می ده):"من و بن تن هم با هم ازدواج می کنیم..مامان"                              &nbs...
21 فروردين 1394

ز دست آن کمان ابرو

    مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی که این را این چنین چشم اس...
21 فروردين 1394

ببار ای بارون ببار....

        ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شبهای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبهای سرخ یار به یاد عاشقای این دیار به کام عاشقای بی مزار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شبهای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار   ناردونه،نازدونه،جانانم چند وقت پیش توی وسایل این چتری که تو عکس هست را پیدا کردی(البته چتری که بابابزرگ خریده بود در همون هفته اول خراب شد..خودش خراب شد ها!!!!) دلت می خواست بارون بیاد و شمابا چ...
12 اسفند 1393

من آتش پرستم!!!!!!

      تصویرهای تو مثل شعله‌های آتش نامکرر است سبز آبی کبود من! نارنجی! آدم که از تماشای آتش سیر نمی‌شود می‌شود؟ خیال کن من آتش‌پرستم.     ...
12 اسفند 1393

زیبایی بی نهایت....لطافت بی کران...

      شعر هایم همه برای توست و هر چه که مینویسم. پایانی ندارد گفتن از تو, سرودنت, ستایش کردنت. در همه ی فصل های زیبایی در تمام دقایق مهربان دست هایت خلاصه تابستان هست چشم هایت خلاصه اسمان و عطر پیرهنت منتشر هست در سراسر جهان در باد ها از تو نشان میجویم در رود های جاری زلال چشم هایت را ستایش میکنم و در برابر ایینه خودم را که عاشقت هستم… ...
11 اسفند 1393

پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو...............

      موهایت شاخه های پرشکوفه اند بر سرت... دستانت پنجه های خورشید را به تصویر می کشند...... صدایت تلالو مروارید در صدف و چشمانت..... معجزه ای عظیم در خلفت........... چه بنامم تو را؟ نه شکوفه نه خورشید نه مروارید نه معجزه. اتفاقی تکرار نشدنی.... نور چشم،خون توی رگم،جانانم از بس پرنسس های دیزنی را دیدی...دنبال هر فرصتی می گردی واسه خودت لباس پرنسی درست کنی تاج پرنسسی سرت بگذاری. مثل عکس بالا که کارتون وزنه آشپزخونه بابابزرگ اینهارو برداشتی،سرت گذاشتی و میگی این تاج پرنسسیه.. آخرین ابداعات تو و جوشش سلیقه شوما در اینه که یه شمد و یه کلاه بر...
11 اسفند 1393