جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

بر آستان جانان

آن دو چشم جاودانه مست

1392/8/24 7:00
نویسنده : مامان مژگان
122 بازدید
اشتراک گذاری

 

دو سال و نیمشه بود شاهدخت خانم

چشمهایت را از من نگیر

ندیدن چشمهای تو ،ندیدن زندگیست

و زندگی بدون تو

یعنی ندیدن چشمهای تو

در دمادم طوفانهای زندگیست

نفسم،جون عمرم جانانم

الان که دارمم می نویسم دمه سحره و تو توی خواب نازی

هر موقع شب که بر می گردم

طرفتو تو را می بینم احساس خوشبختی و خوشحالی همه وجودمو می گیره

وقتی اون صورتو ماهتو می بینم،اون چشمهای خوشگلتو که بستی و مژهای بلندتو می بینم

اون دست کوچولو چاقالو را می بینم که گذاشتی زیر چونه گرد و خوش تراشت دلم می لرزه

وقتی دستاتو تو دستم می گیرم گرمی دستات جون تازه و دوباره بهم می ده

همه نگرانی ها از دلم می ره بیرون،اخه تو را دارم که همیشه و همیشه خوشحالم می کنی

زندگیمو هدف دار می کنی رنگین ترش می کنی شادترش می کنی

این روزها هم که دیگه ملکه روزگاری

با این حرف زدن هات،دلبری هات

جمله بندی حرفهات کامل شده،حرف زدنت با مزه تر شده و بیشتر عشوه می ریزی با حرفهات

"مامان استربینی چشه؟ آقا سگه کجا می ره؟"

"مامان چرا عوضش کردی؟ اینها ماله تاان خانمه،گمش نکنی ها"

"بابا جون دوست دارم....آدته با تانان خانوم بابا سلال خاله مامان خانم رفتیم شمال آدته؟"

و کلی حرفعای قشنگ و بامزه..که نشون می ده چقدر دلبری وچقدر باهوشی

این رزها که خونه بابابزرگیم خلاصه حسابی با خاله و بابابزرگ بازی می کنی و بهت خوش می گذره

مخصوصا وقتی در کمد لباسهای خاله باز  می مونه که انگاری دنبا را بهت دادند

دیوونتم مامانی عاشقتم کاش کلمه ای حرفی متر و معیاری بود که بهت نشون بدم چقدر عاشقتم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)