جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

ببار ای بارون ببار....

1393/12/12 12:09
نویسنده : مامان مژگان
864 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار

 

ناردونه،نازدونه،جانانم

چند وقت پیش توی وسایل این چتری که تو عکس هست را پیدا کردی(البته چتری که بابابزرگ خریده بود در همون هفته اول خراب شد..خودش خراب شد ها!!!!) دلت می خواست بارون بیاد و شمابا چتر بری زیر بارون..اما آسمون دلش سنگ شده بود و نامهربون بود؛اصلا خبری از بارون نبود....

تو هم بیقراری می کردی....منم که جونم واست در میره..خواستم خوشحال بشی...گفتم با چتر بری توی حمام،زیر دوش و اینجوری تجربه ایستادن با چتر زیر بارون را داشته باشی..هرچند که بالای سرت به جای ابر دوش باشه و به جای بارون آب تصفیه شده.....

فدات بشم مادر..من کشته مردتم

پسندها (2)

نظرات (0)