جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

دیالوگهای به یاد ماندنی 8

1394/1/21 17:31
نویسنده : مامان مژگان
351 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

داخلی،روز

جانان خانم بعد از تموم شدن کارتون شاهزاده و قورباغه اومده پیش من و میگه:

"مامان ببین تیانا و شاهزاده نوین با هم ازدواج کردن."

مامان:"بله عزیزم"

جانان:"شرک و فیونا هم با هم ازدواج کردن"

مامان:"آره عشقم..من و بابایی هم با هم ازدواج کردیم"

جانان(در حالی که متفکرانه سرتکون می ده):"من و بن تن هم با هم ازدواج می کنیم..مامان"

                                              ******************  

 خیابان،روز

چهارنفری سوار ماشین بودیم؛بی احتیاطی راننده ماشین روبرویی بابا جلال را عصبانی کرد.

واکنش جانان به این صحنه:

"بابا جلال قاطی نکن رسیدیم"

 

                                         ********************

نزدیکی های پل خواجو،روز

داریم به سی و سه پل نزدیک میشیم...خانم خانمها این پلو با پل خواجو استباه گرفته و میگه:

"مامان داریم به پل خاتون می رسیم"

 

                                      *********************** 

عید،منزل مادربزرگ

عموی جانان داره با هیجان چیزی را تعریف می کنه و تن صداش بالا رفته؛جانان با عجله می دوه طرفشو می گه:

" عمو کمال عمو کمال حرص نخور..حرص نخور گگه"

 

                                ************************ 

حیاط منزل،صلاة ظهر

بابایی و دخترها تو حیاط هستند و بابایی داره کباب درست می کنه.آبان روی تاب نشسته و نق می زنه تا بابای تابش بده و بابا هم دستش بند کبابهاست.

بابایی:"جانان بابا میشه خواهرتو هول بدی؟"

جانان:"نه نمی تونم..نمیشه"

بابایی:"چرا آخه؟"

جانان:"آخه من خستم...."

 

بابایی خودش آبانو هول می ده؛بعد از چند دقیقه این مکالمه دوباره تکرار میشه و این بار جانان ،مامانشو صدا می زنه و وقتی مامان میاد دم در میگه:

"مامان این بابایی ،بابای حرف گوش کنی نیست..هی به من میگه آبان را هول بدم"

مامان مقادیر نامتابهی قربون صدقه و سینه کوفتن نثار جانان می کنه و میره..

 

بعد از چند دقیقه بابا جلال دوباره درخواست مشابهی داره (دو سه تا از سیخ کبابها ریخته و بابای حسابی کلافه شده و دست تنهاست)

جانان:"بابا(با صدای بلند) الان دوباره مامانو صدا می زنم ها!!!"

(نیست که مامان هم غیر از خنده و غش و ضعف واسه دلبرک کار دیگه ای هم می کنه)

 

                         ***************************** 

عصر،منزل

بیست دقیقه ای هست ک جانان دراز کشیده و بناست بخوابه...اما هی وول می خوره

مامان:"جانان خانوم بخواب دیگه"

جانان:"مامان آخه شیطونیم نمی ذاره بخوابم"

 

پسندها (1)

نظرات (1)

Mahtab
22 فروردین 94 13:48
بلبل زبون شيرين زبون قند و نبات قندو عسل در و گهر...