جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

بر آستان جانان

ستاره پر پر می کنی..ای نازنین گریه نکن

1390/9/15 21:20
نویسنده : مامان مژگان
429 بازدید
اشتراک گذاری

هفته آخر هفت ماهگی

 

 

هفته آخر 5 ماهگی

 

هفته اول 4 ماهگی

 

 

وقتی تو گریه میکنی

شک میکنم به بودنم

پر میشم از خالی شدن

گم میشه چیزی ازتنم

اسیر بی وزنی میشم

رها شده تو یک قفس

کلافه میشم از خودم

خسته میشم از همه کس

 

جان جانم،جانانم

الان که دارم این پست را ارسال می کنم هفته اول هشت ماهگی تو برگ گلم هست و همین الان زیرپای من هستی..روی زانوهات بلند شدی تا کاغذ زیر صندلی را بگیری....

اینقدر شیطون شدی که نگو...عزیز بودی و هستی عزیزتر هم شدی...همش باید بگردم وپیدات کنم از لابه لای مبل ها بکشمت بیرون..چندتا عکس هم بابایی از این شیطونیهات گرفته که بعدا می ذارم واست

هی حرف می زنی...اون دوتا دندون قشنگت پیدا می شه...تازگی ها که منو بابای رو هم ی مشناسی تا ما می ریم بیرون یا ازت دور می شیم گریه می افتی...

اما ما دوست ندایم تو گریه کنی خانم خانمها...مامانی با شنیدن گریه تو جیگرش آتیش میگیره...نفسم بند می اید..بدنم می لرزه...

مخصوصا وقتی نمی دونم مشکلت چیه..به حال مرگ می افتم..دلم می خواد سریع ببرمت دکتر....:دی..(آخه مامانی فقط به حرف دکتر اطمینان داره)

تو شاهدخت خانم که هم نازی و هم مایه ناز....صدای گریه کردند هم پر از ناز و عشوه است..

سیریع هم چشمات و ابروهات قرمز میشه و اشکهات می ریزه...این اشکها خیلی خیلی قیمت دارند هر کودومشون یک الماس ١٠٠ قیراطی هست

اما برخی گریه هات..لوس کردنه شیرینی خانم..می خواهی بغلت کنیم..بهت توجه کنیم..یا یک چیزی را می خواهی که نمیشه بهت بدیم....

ای خدا..ای خدا که همه کارهات خواستنیه....

عاشقتم عاشقتم و دوست ندارم اون مرواریدها رو از چشمهات بریزی بیرون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

mahtab
16 آذر 90 13:02
nabasham intori gerye mikoni fadat sham ghorbone labet beram ke varchidi tasadoghe ashkat beram man
mahtab
16 آذر 90 13:06
اشکای ریزه ریزه که از چشات میریزه قد یه سنه ریزه این دونه دونه اشکات خیلی واسم عزیزه