جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

بر آستان جانان

کرشمه

1392/2/29 8:47
نویسنده : مامان مژگان
236 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

 

تو را من می سرایم

تو را من میزدایم از غبار بی کسی ها

تو را من می رسانم تا به اوج آسمانها

تو را من دوست می دارم به قدر جانم ای جانان

 

خوشگلم،ستاره ام آسمونم،جانانم

دلم میخواد خدارو ببینم و ازش بپرسم زمان خلقت تو به چی فکر میکرد که تو اینقدر قشنگ،دلربا،شیرین،رنگ،بامزه،مهربون و دوست داشتنی  شدی؟

دور چشمات بگردم.هزار بار گفته ام و هزار بار دیگه می گم و هزار بار دیگه هم خواهم گفت که چقدر لحظه به لحظه دوست داشتنی تر و عزیزتر می شی واسه ما....

الان هم درست و حسابی راه می ری،درست حسابی شیطونی می کنی...حرف می زنی(با همان چند تا کلمه که بلدی)و صداهایی که یاد گرفتی

 

در این برهه بلدی بگی:"بابا،مامان،اکه(سکه،ekkeh)،دده،قن(قند،ghan)،هیس...اسب،عکش(عکس)،

یک،نای نای(موسیقی)،نی نی

الان الان وظیفه بابایی من علاوه بر همه کارهای واجبی که باید واست بکنیم اینه که وقتی شما اراده می کنی نای نای ببینی،بشیم Dj سرکار علیه..

 

شما می خوابی روبروی تلویزیون یک پاتو خم می کنی و اون یکی پاتو می اندازی روش،با یک دستت شیشه اتو می گیری و دست دیگه تو می ذاری بالای سرت و شیر می خوری ..و فقط با یک صدای"اووووم" کوچولو دستور می دی تا ما موسیقی را عوض کنیم ببینی کودوم خوشت می اید..

ما هم باید اول از کانال های تلویزیون شروع کنیم دوره کردن..اگه پسند شما واقع نشد بریم سراغ سی دی هاتون که شامل رستاک و کارتون می شه

و بعد هم  کلیپهایی که روی فلش واستون ضبط کردیم.....

آخ آخ آخ قربونت برم

حالا دیگه هرچی بزرگتر هم یم شی بیشتر به من وابسته می شی..هی هی آویززون منی..وقتی میرم دستشووی می آیی پشت در هی منو صدا می کنی

 

وقتی میرم توی آشپزخونه،مهم نیست چه کسایی تیو خونه هستند..می آیی کنار کابینت می ایستی..سرتو می ذاری  کنار درش با کلی ناز و عشوه و دلبری هی می گی:"مامان،ممه "دست می زنی به سینه خودت یعنی بغلت کنم...

وقتی هم که بغلت می کن محکوم منو میگیری سرتو می ذاری روی شونه ام..........فقط خدامیتونه عظمت این لحظه هارو درکت کنه که چطور جونم می خواد واست از تنم بزنه بیرون،چطور نفسم واست بند می اید

 

شبها و ظهر ها که می خواهییم بخوابیم و من دراز کشید هی می ایی از من می ری بالا،اگه خودم بزنم به خواب می ایی لباتو می ذاری روی لبام یا روی لپم...

چند شب پیش چراغ هارو خاموش کردم بودم و که مثلا بخوابیم..تو هم پیشم نشسته بودی داشتی کتابتو نگاه می کردی  و واسه من حرف می زدی...وقتی می دیدی من چشام بسته سرتو می ذاشتی کنار من روی دستم و بوسم می کردی و حرف می زدی

آخ من جون ندم واسه این هم دلبریهات؟ آخه من پیش مرگ تو نشم که اینقدر شیرینی؟

 

عاشقتم عاشقتم می میرم واست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مهتابش
30 شهریور 91 16:17
قربونت برم که همش سر کیف خاله و وسایلشی ساعت و کیف و لوا.م ارایش سوهان ناخن رز کامل بلود کجاست و کاربردشم میدونی