دیالوگهای به یاد ماندنی (7)
چندماه پیش
مامان مژگان و جانان خانم توی آشپزخونه هستند.مامان یه لیوان آب کرده و می خواد بده به دخترک..اما آب کلر داره...
مامان مژگان :"جانان بیا تا سفیدی آب می ره....قر بدیم"
نیمه شب دیشب
مامان مژگان برای دخترک آب آورده که ابش کلر داره.....دخترک در حالی که خوابش میاد و خسته است،بلند شده می گه
"حالا باید قر بدم تا سفیدی آب بره؟؟!!!!!"
پی نوشت:دخترکم فکر کرده منظور من درچند ماه پیش این بوده که قر بده تا(در نتیجه) سفیدی آب بره
**********
مامان مژگان و خاله مهتاب داشتن درباره با لباس بابا جلال حرف می زدیم.....
جانان (وسط حرف ما پریده و )میگه :"در هر صورت بابام خیلی خوشگله"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی