جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

بر آستان جانان

دیالوگهای به یاد ماندنی (6)

1393/3/26 5:56
نویسنده : مامان مژگان
178 بازدید
اشتراک گذاری

 

چشم مامان به علت بی خوابی شدیدا قرمز شده.

جانان :"وایییییییی مامان چشمتو نقا (نگا) ترکیده..الهی بمیرم..عیب نداره خوب میشه."

(حالا می ذارید بمیرم واسش یا نه..می ذارید دورش بگردم یا نه..می ذارید بخورمش،یه لقمه چپش کنم؟؟!!بوسخوشمزهمحبت)

********

من و بابا جلال و آبان توی اتاق خواب هستیم.جانان که توی هال خوابیده بود از صدای ما بیدار شده و وارد اتاق می شود..

جانان در بدو ورود به اتاق :"عشقش اومده..عسلش اومده"

 

 

مکان:داخل هال نزدیک تلویزیون..مامان  جانان کنار هم نشستن..جانان بستنی می خوره و کارتون می بینه مامان هم داره ماست و خیار می خوره...مامان بلند می شود بره توی آشپزحونه کاری انجام بده..صدای دخترک می  آید:

"آهای هیشکی (یعنی یک نفری) ماست و خیار مامانشو خورد!!!"

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

Matab
5 تیر 93 14:59
To dokhtare nazamiiii ghorbone dastorcdadanet beramm